ره رستگاری همین است و بس

ره رستگاری همین است و بس

در واقع مسئله اعتقاد شما در ظاهر نیست. ظاهر صورت مسئله است. صورت مسئله مجموعه ای از باورهای ذهنی و رفتارهاست که از نظر اهمیت در مرتبه دوم قرار دارد. اصل مسئله، معنای پنهان در پشت آن صورت هاست. 

صورت زیبا نمی آید به کار/ حرفی از معنی اگر داری بیار. 

اگر کسی به عشق*(مهر)(کیفیتی از آگاهی که هدایتگر قلب است و نتیجه آن تفکرِ خدمت به هستی می شود) معتقد است و سوار بر گردونه مهر در آسمان رستگاری پیش می راند، خیلی مهم نیست که صورت افکارش چه برچسبی دارد. برچسب این سوارکارِ گردونه مهر می تواند زرتشتی، مشرک، مسلمان، مسیحی و ... باشد. در واقع ظاهر، تعیین کننده اینکه آن فرد در درون بر چه باوری است( آیا واقعا مسلمان است "در معنای عام* یعنی اسلام آورده است) نیست. بلکه باور قلبی اش به وحدت نهائی همه مخلوقات الهی، عشق و مهربانی* تعیین می کند که او در چه مسیری است یا در چه سطح آگاهی پرواز و زندگی می کند.

چه بسیار مسلمانان یا معتقدانی که در صورت معتقد هستند اما در دل بدون اینکه بدانند، کافرند.

باور پیروان مزدیسنا (زرتشتیان) در این باب خیلی جالب است: 

انگره مینو (اهریمن) در واقع ترکیب دو کلمه انگره به معنای گره و مینو به معنای خرد یا آگاهی است و انگره مینو یعنی آگاهی گره خورده، ایستا، خشک شده و بدون حرکت این به تعبیری همان تعصب است. انسان متعصب (که تعصب با غیرت بسیار فرق می کند*) همان کسی است که با اینکه در ظاهر معتقد به فلان دین یا بَهمان سلسه باورهای نیک مذهبی است، چونان آگاهی اش از حرکت ایستاده که برای دفاع از ظواهر آن بطور کلی باطن و اصل را فراموش می کند و سوار بر گورکن واماندگی یا دیو خشم شروع به تاراندن بندگان خدا (از همه نوع، حتی گیاهان و جانوران)* می کند. عذابی که او بر خود و دیگران وارد می کند، همه از این گره درونی نشات میگیرد و لزوما ربطی به ظاهر ندارد (هرچند گاهی بعضی ظواهر خود آسیب رسانند و همچنین  ظاهر و باطن بر یکدیگر تاثیر می گذارند). یعنی لزوما برچسب زده شده بر آن فرد (مسلمان، یهودی، کافر،  ...) و یا توجیحی که در ظاهر برای اعمالش می آورد، خیلی مهم نیست. مهم آگاهی درونی هدایت گر آن است که ریشه در خشم و تعصب و عدم آگاهی یا همان جهل دارد و منجر به انگره مینو و پیروی از اهریمن می شود.

در طرفی دیگر گوهر سپنتو مینو است. سپنتو به معنای پیش رونده و پویا و مینو همان آگاهی، اشاره به آگاهی پیش رونده، خلاق و پویا دارد و زرتشت نبی انسان را ملزم به پیروی از این گوهر وجودی می کند. که هفت امشاسپند*، اصولی هدایت گر در این مسیرند.

در واقع آنچه تحت عنوان کفر بیان می شود اشاره به فردی دارد که ذات الهی خود را فراموش کرده و احساس تنهائی میکند و به طبع آن دچار ترس می شود. او در ادامه لذت سفر زندگی را فراموش کرده و این سطح آگاهی، فرکانسی از خود متصاعد می کند که به آن کفر و به ارسال کننده آن کافر می گویند. این کافر با این شرایط توصیف شده  هم به خودش آسیب می رساند و هم به جامعه. نا آگاهی اش او را به رفتارهائی ناهنجار اجتماعی هدایت می کند که بعضا در ظاهر مفید اما در واقع آسیب رسان است و از حد تعادل خارج می کند. ( البته حد تعادل و مفهوم هنجار و ناهنجار برای هر فرد و طبع آن در هر جامعه ای نسبی است و احترام به تنوع افراد در برقراری هنجار اجتماعی بسیار مهم. در عین حال بعضی اصول در جای خود ثابتند.) آن فرد از این جهت مشرک است که قدرتی غیر از خدای درون و بیرونش را پذیرفته و در نتیجه دچار ترس شده و اقدام به تجاوز از هر گونه می کند و این اعتقادش همچون زنجیری، او و هم مسلکانش را به سطوح پایین تر آگاهی که همان جهنم است می کشاند و تولید رنج و عذاب می کند.

اینجاست که موضوع آواتار یا همان سوشیانت یا پیامبر مطرح میشود که با هدف برگرداندن فرزندان گم شده خداوند به مسیر مهر (همان مسیر مستقیم، که مسیر عشق و تعادل باشد) مبعوث میشود. او فرزندان را از درمانی بنام آتش پاک کننده آگاهی می ترساند که همچون تلگری سوزان او را از خواب غفلت بیدار خواهد کرد و وعده آگاهی لطیف تری را میدهد که همچون شرابی شیرین و پاک کننده است.

آنگاه احکامی که داده می شود در واقع دستور العمل هائی (آگاهی هائی) است که از طریق مجرای آن پیامبر به فرزندان خدا داده میشود که ( سطوح آگاهی مختلف برداشت های مختلفی از آن دارند اما جاده مهر و تعادل جاده ای درخشان است که می تواند انسان را  در کوتاه ترین مسیر به مقصد برساند.* تا او نیاز به دریافت آگاهی (نور) در کیفیت آتشین جهت بازگشت به مسیر تعادل نداشته باشد. پیامبر وعده کیفیتی از آگاهی و سرور را می دهد که بهشت نام دارد و جایگاه اصلی مخلوقات (فرزندان) خداست که مدتی در پوشش انسان، یا حیوان و ... در سفری جهت کسب آگاهی و رشدند. بهشت کیفیتی از آگاهیست که انسان غرق در دریای عشق و می گساری مدام از شراب آگاهی و انرژی الهی، کیفیت هائی از لذت را تجربه می کند، که جز تمثیل نمی تواند برای ذهن آدمی آن را توضیح دهد ، که همان تمثیل هم در بیان آن بسیار بسیار بسیار ناقص و ناتوان است.

در ادامه ممکن است که یک انسان با وجود مجهز بودن به همین احکام ارائه شده توسط پیامبر ولی به واسطه سطح آگاهی پائینش در درون، پیرو دیو ها شده و در رکاب انگره مینو یا همان گره های فکری بوده و نوزائی و تفکر پویا را رها کرده باشد و در گذشته مانده باشد. در نتیجه از مسیر مهر (عشق و تعادل) خارج شده و پیروانش را هم از مسیر خارج کند، حتی اگر همگی ظاهر مثلا دیندار یا معتقد یا مسلمان داشته باشند. اینجاست که این فرد در باطن با آن کافر توصیف شده در بالا فرقی ندارد، افکار و برداشت های متعصبانه و بعضا تمامیت خواهانه اش از احکام ارائه شده مانند زنجیری بر گردن او آویخته شده و آزادی او را گرفته اند. این فرد هم به همان اندازه برای خودش و جامعه مضر است و به همان اندازه نیازمند به اصلاح. از طرفی فردی دیگر به ظاهر مشرک یا کافری که صورت ظاهری خدای آن به ظاهر مسلمان را نمی پرستد یا نمی شناسد اما در باطن پیرو عشق و محبت و رشد و خدمت است، در واقع در این سفر رستگاری از آن به ظاهر مسلمان، مسیحی و ... جلوتر است.

مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه.

به عناون مثال یک استقلالی متعصب و یک پرسپولیسی متعصب، درست است که در ظاهر بسیار با هم متفاوتند یکی رقیب و مقابل دیگریست. یکی قرمز است و دیگی آبی. اما هر دو در باطن یا ریشه و در اصل متعصبند و هر دو در نهایت یکی هستند. یک پیرو انگره مینو. این یعنی هر دو در یک سپاه هستند و از روی عدم آگاهی با یکدیگر مبارزه می کنند. یکی احکام آبی پوشی او را مورد انتقاد و تمسخر قرار می دهد و آن را رد میکند و دیگری خون قرمز دیگری را نشان از سنگدلی اون می داند!! و این طرز فکر با خود دوگانگی و عدم وحدت و در نتیجه درگیری به همراه می آورد و چرخه جنگ و کینه و ... ادامه پیدا می کند و انسان در این چرخه خود ساخته (ذهن ساخته، نفس ساخته) جهل یا همان عدم آگاهی می ماند و راه را گم می کند.

ولی در همین مثال اگر هر دو سوار بر گردونه مهر در رکاب عشق الهی باشند از صورت های ظاهری گذشته و حقیقت یکدیگر را میبینند. در نتیجه یکدیگر را در آغوش گرفته و علی رغم تفاوت در ظاهر و صورت، در باطن یکی می شوند و به وحدت می رسند (در واقع یکی هستند صرفا از آن بی اطلاعند) که همانا هدف مهر یا میترا* در واقع همین است. و این وحدت درونی در نهایت، ظاهر و صورت بیرونی آن دو را هم یکی می کند و هر دو ظاهری بی رنگ یا سفید خواهند داشت که در واقع هم قرمز و هم آبی خواهند بود، زیرا سفید تمام رنگها را در خود دارد. 

نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم.

به بیانی دیگر این پرسش که فرد چه دینی دارد، جز برای اینکه بدانیم برای ابراز شکرگزاری و ارتباط با منبع آفرینش و مهر از چه سلسله اعمالی استفاده می کند، کمک دیگری به ما نمی کند. سوال اصلی این است که آیا آن فرد مهربان است یا خیر؟ آیا حافظ آن عهد الهی است یا آن را فراموش کرده است. که این موضوع در گفتار و کردار او که نشان از اندیشه نیک اوست، خود را نشان می دهد.

آیا دین چیزی جز محبت است؟ امام صادق (ع). 

خوش بحال کسانی که این جریان مدام آگاهی و انرژی الهی را که علت خلقت است، مدام در قلب خود حس می کنند و با آن پیش می روند.

آیا مه مهربانیم؟

به قول فردوسی عزیز:

به روز گذر کردن اندیشه کن/ پرستیدن دادگر* پیشه کن 

بترس از خدا و میازار کس/ ره رستگاری همین است و بس. مهربانی

عشق الهی جاریست.

*عشق: جریان آگاهی و انرژی که در هستی جاریست و علت وجود هستی و خلقت هست. در زبان پارسی آن را مهر می گفتند. واسطه ی خلقت. واسطه ی بین خدا و مخلوقات. واسطه بین پدر و فرزند. که اگر آن را به صورت وجودی مستقل بیینیم دچار شرک شده ایم.

*اسلام در معنای عام در اینجا به معنای دین خاصی نیست. بلکه به معنای پذیرفتن نظام توحیدی می باشد در غالب هر بر چسب و نامی.

*مِهربان: مِهر+بان. مهر یا عشق یا میترا. همان پیمانی که خداوند از فرزندانش گرفت که تنها مسیر رستگاری مسیر مهر و محبت است و حفظ این پیمان مقدس بسیار مهم که اصل رستگاری و به خاطر آوردن هدف خلقت است. عاشق شو ار نه روزی کار جهان برآید/ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی. بان به معنای نگاهبان یا کسی که حافظ آن عهد ازلیست و خصوصیت و آگاهی و انرژی که از خود متصاعد میکند همانا محبت و عشق (مهربانی) است.

* غیرت برخواسته از مهر و سازنده است و رویکردی ناشی از مهربانیست. از خصوصیات ایزد مهر هم در ایران باستان همانا غیرت بوده که متاسفانه در ترجمه ها جنگاوری تفسیر شده است که تفسیر غلط است. اگر ایرانیان د هنگام جنگ (پدافند) از نماد های مهر در پرچم و لباس خود استفاده می کردند، اشاره به غیرت و شجاعت آنها در دفاع از مام میهن است و نه صرفا جنگ. اما تعصب برخواسته از ناآگاهی و ثمره انگره مینو یا همان گره فکریست. که نتیجه ای جز ویرانی ندارد.

*فرزندان خدا: در این معنا خداوند در مقام آگاهی محض توسط عرفا به دریا تمثیل شده است و تمام مخلوقات در مقام آگاهی به قطره. اصطلاح پدر و فرزند از اینجا نشات می گیرد. پدر: آگاهی محض. پسر: آگاهی متجلی شده. روح القدس: جریان آگاهی و انرژی جاری(مهر).

*هفت امشاسپند یا هفت فروزه اهورامزدا در ادبیات مزدیسنائی صفات الهی اند که سالک با کسب کردن آنها به اهورامزدا، خرد (آگاهی) هستی بخش، دانای هستی بخش. این فروزه ها به ترتیب: وهومن (اندیشه نیک). اردیبهشت: اشا، راه میانه، هنجار هستی، تعادلی که علت نظم و پایداری خلقت است، شهریور: شهریاری بر خویشتن،شهریاری روح(قطره، فرزند،شاهزاده) بر هفت اقلیم خود (ذهن و احساس و ...). اسفند: عشق، باروری. نماد انسان عاشق. خرداد: به معنای رسائی. اَمرداد: به معنای بی مرگی. که این شش فروزه به سپنتو مینو و روان ابدی و جاوید منجر می شود. می توان اینم هفت را با هفت شهر عشق عطار یا هفا سطح میترائیسم یکی دانست.

*میترا: یا به زبان اوستائی مِیثَره بر گرفته شده از دو کلمه مِی به معنای پیوند، وحدت، یکی شدن و ٍَره به معنای مسبب به می باشد. پس میترا یعنی آنچه سبب پیوند و یکی شدن می شود که اشاره به همان عشق است که تنها عامل وحدت بیسن انسان هاست و همان عهد ازلیست یا همان جریانی مدام جاریست در خلقت است. بعده ها در زبان پارسی پهلوی مهر جایگزین آن میشود. مهر پرستی یا همان مییترائیسم در حالت اصیل و قبل از سقوط به تله ظاهر گرائی و تعصب، به این موضوع اشاره داشته است.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ایرانشهر

به نام او
...که تخم سخن را پراگنده‌ایم.
در این وبلاگ در باب تحلیل بعضی مسائل خاص D: صحبت میشه و سعی هم می کنیم متعصب نباشیم. تازه کتابم معرفی می کنیم.
لطفا روی تیتر هر مطلب بزن تا کامل باز بشه.
عشق الهی جاریست.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دسته‌بندی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
بایگانی