۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میترا» ثبت شده است

ره رستگاری همین است و بس

در واقع مسئله اعتقاد شما در ظاهر نیست. ظاهر صورت مسئله است. صورت مسئله مجموعه ای از باورهای ذهنی و رفتارهاست که از نظر اهمیت در مرتبه دوم قرار دارد. اصل مسئله، معنای پنهان در پشت آن صورت هاست. 

صورت زیبا نمی آید به کار/ حرفی از معنی اگر داری بیار. 

اگر کسی به عشق*(مهر)(کیفیتی از آگاهی که هدایتگر قلب است و نتیجه آن تفکرِ خدمت به هستی می شود) معتقد است و سوار بر گردونه مهر در آسمان رستگاری پیش می راند، خیلی مهم نیست که صورت افکارش چه برچسبی دارد. برچسب این سوارکارِ گردونه مهر می تواند زرتشتی، مشرک، مسلمان، مسیحی و ... باشد. در واقع ظاهر، تعیین کننده اینکه آن فرد در درون بر چه باوری است( آیا واقعا مسلمان است "در معنای عام* یعنی اسلام آورده است) نیست. بلکه باور قلبی اش به وحدت نهائی همه مخلوقات الهی، عشق و مهربانی* تعیین می کند که او در چه مسیری است یا در چه سطح آگاهی پرواز و زندگی می کند.

چه بسیار مسلمانان یا معتقدانی که در صورت معتقد هستند اما در دل بدون اینکه بدانند، کافرند.

باور پیروان مزدیسنا (زرتشتیان) در این باب خیلی جالب است: 

انگره مینو (اهریمن) در واقع ترکیب دو کلمه انگره به معنای گره و مینو به معنای خرد یا آگاهی است و انگره مینو یعنی آگاهی گره خورده، ایستا، خشک شده و بدون حرکت این به تعبیری همان تعصب است. انسان متعصب (که تعصب با غیرت بسیار فرق می کند*) همان کسی است که با اینکه در ظاهر معتقد به فلان دین یا بَهمان سلسه باورهای نیک مذهبی است، چونان آگاهی اش از حرکت ایستاده که برای دفاع از ظواهر آن بطور کلی باطن و اصل را فراموش می کند و سوار بر گورکن واماندگی یا دیو خشم شروع به تاراندن بندگان خدا (از همه نوع، حتی گیاهان و جانوران)* می کند. عذابی که او بر خود و دیگران وارد می کند، همه از این گره درونی نشات میگیرد و لزوما ربطی به ظاهر ندارد (هرچند گاهی بعضی ظواهر خود آسیب رسانند و همچنین  ظاهر و باطن بر یکدیگر تاثیر می گذارند). یعنی لزوما برچسب زده شده بر آن فرد (مسلمان، یهودی، کافر،  ...) و یا توجیحی که در ظاهر برای اعمالش می آورد، خیلی مهم نیست. مهم آگاهی درونی هدایت گر آن است که ریشه در خشم و تعصب و عدم آگاهی یا همان جهل دارد و منجر به انگره مینو و پیروی از اهریمن می شود.

در طرفی دیگر گوهر سپنتو مینو است. سپنتو به معنای پیش رونده و پویا و مینو همان آگاهی، اشاره به آگاهی پیش رونده، خلاق و پویا دارد و زرتشت نبی انسان را ملزم به پیروی از این گوهر وجودی می کند. که هفت امشاسپند*، اصولی هدایت گر در این مسیرند.

در واقع آنچه تحت عنوان کفر بیان می شود اشاره به فردی دارد که ذات الهی خود را فراموش کرده و احساس تنهائی میکند و به طبع آن دچار ترس می شود. او در ادامه لذت سفر زندگی را فراموش کرده و این سطح آگاهی، فرکانسی از خود متصاعد می کند که به آن کفر و به ارسال کننده آن کافر می گویند. این کافر با این شرایط توصیف شده  هم به خودش آسیب می رساند و هم به جامعه. نا آگاهی اش او را به رفتارهائی ناهنجار اجتماعی هدایت می کند که بعضا در ظاهر مفید اما در واقع آسیب رسان است و از حد تعادل خارج می کند. ( البته حد تعادل و مفهوم هنجار و ناهنجار برای هر فرد و طبع آن در هر جامعه ای نسبی است و احترام به تنوع افراد در برقراری هنجار اجتماعی بسیار مهم. در عین حال بعضی اصول در جای خود ثابتند.) آن فرد از این جهت مشرک است که قدرتی غیر از خدای درون و بیرونش را پذیرفته و در نتیجه دچار ترس شده و اقدام به تجاوز از هر گونه می کند و این اعتقادش همچون زنجیری، او و هم مسلکانش را به سطوح پایین تر آگاهی که همان جهنم است می کشاند و تولید رنج و عذاب می کند.

اینجاست که موضوع آواتار یا همان سوشیانت یا پیامبر مطرح میشود که با هدف برگرداندن فرزندان گم شده خداوند به مسیر مهر (همان مسیر مستقیم، که مسیر عشق و تعادل باشد) مبعوث میشود. او فرزندان را از درمانی بنام آتش پاک کننده آگاهی می ترساند که همچون تلگری سوزان او را از خواب غفلت بیدار خواهد کرد و وعده آگاهی لطیف تری را میدهد که همچون شرابی شیرین و پاک کننده است.

آنگاه احکامی که داده می شود در واقع دستور العمل هائی (آگاهی هائی) است که از طریق مجرای آن پیامبر به فرزندان خدا داده میشود که ( سطوح آگاهی مختلف برداشت های مختلفی از آن دارند اما جاده مهر و تعادل جاده ای درخشان است که می تواند انسان را  در کوتاه ترین مسیر به مقصد برساند.* تا او نیاز به دریافت آگاهی (نور) در کیفیت آتشین جهت بازگشت به مسیر تعادل نداشته باشد. پیامبر وعده کیفیتی از آگاهی و سرور را می دهد که بهشت نام دارد و جایگاه اصلی مخلوقات (فرزندان) خداست که مدتی در پوشش انسان، یا حیوان و ... در سفری جهت کسب آگاهی و رشدند. بهشت کیفیتی از آگاهیست که انسان غرق در دریای عشق و می گساری مدام از شراب آگاهی و انرژی الهی، کیفیت هائی از لذت را تجربه می کند، که جز تمثیل نمی تواند برای ذهن آدمی آن را توضیح دهد ، که همان تمثیل هم در بیان آن بسیار بسیار بسیار ناقص و ناتوان است.

در ادامه ممکن است که یک انسان با وجود مجهز بودن به همین احکام ارائه شده توسط پیامبر ولی به واسطه سطح آگاهی پائینش در درون، پیرو دیو ها شده و در رکاب انگره مینو یا همان گره های فکری بوده و نوزائی و تفکر پویا را رها کرده باشد و در گذشته مانده باشد. در نتیجه از مسیر مهر (عشق و تعادل) خارج شده و پیروانش را هم از مسیر خارج کند، حتی اگر همگی ظاهر مثلا دیندار یا معتقد یا مسلمان داشته باشند. اینجاست که این فرد در باطن با آن کافر توصیف شده در بالا فرقی ندارد، افکار و برداشت های متعصبانه و بعضا تمامیت خواهانه اش از احکام ارائه شده مانند زنجیری بر گردن او آویخته شده و آزادی او را گرفته اند. این فرد هم به همان اندازه برای خودش و جامعه مضر است و به همان اندازه نیازمند به اصلاح. از طرفی فردی دیگر به ظاهر مشرک یا کافری که صورت ظاهری خدای آن به ظاهر مسلمان را نمی پرستد یا نمی شناسد اما در باطن پیرو عشق و محبت و رشد و خدمت است، در واقع در این سفر رستگاری از آن به ظاهر مسلمان، مسیحی و ... جلوتر است.

مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

تنها راه آزادی میتراست

تنها راه آزادی میتراست

آمدن سوشیانت* (سود رسان،رایان** و دانا) یک پیش نیاز مهم دارد. اینکه زمینه ظهور او فراهم باشد و فراهم کردن زمینه ظهورش همان است که به آن فرهنگ انتظار گفته می شود. اما، فرهنگ انتظار واقعی با ضرورت استفاده از عینک کوانتومی و به دنبال آن روشن کردن شمع خویشتن ارتباط مستقیم دارد. افزایش آگاهی خود و در نتیجه افزایش سطح فرکانسی شخصی منجر به رشد آگاهی و فرکانس جمعی خواهد شد و این نقاط به هم متصل به دلیل رشد، آنقدر درخشان می شوند تا آماده خیزش سوشیانت باشند.

سپاه سوشیانت به شیوه خود او سود رسان است و نه ویران کننده. اندیشمند است و نه مقلد. رها شده از ماتریکس هاست و نه اسیر زندان های فکری. شاد است و نه افسرده، درخشان است و نه سیاهرنگ. منحصر به گروه خاصی نیست و برای همه است.

عاشق است و پیرو میترا. سپاه سوشیانت نبردش نبرد کوانتومیست. نبردی که هم اکنون در حال اجراست و در زمان ظهورش کامل می شود. در اقلیم درون یاران سوشیانت، میترا (من، من اصیل***، خود واقعی، روح، نفخه الهی، فرزند خدا. کلمه خدا، فر ایزدی) حاکم است و دیوان در بندند. 

به زبان ساده با ظهور منجی، جنگی نخواهد بود****. کار در عرصه رشد سطوح آگاهی انجام میشود.

اما منظور از میترا فقط من نورانی در مقام روح نیست. میترا به روایتی دیگر در واقع همان جریان عشق الهیست که دلیل خلقت است. همان است که تا هست و در خلقت جاریست ، همه چیز زنده است. همان زندگی است. همان تجلی خداوند است. همان آگاهی و انرژی است که در درون و بیرون ماست. نماد فیزیکی آن خورشید است که بر همه یکسان می تابد و نور روشنائی بخش خود را از کسی دریغ نمی کند.

همان است که ایرانیان باستان آنرا مهر می نامیدند یا میترا***** و مهر پرستی****** یعنی عاشقی. یعنی عاشق همه چیز بودند که همه چیز از خداست و خدا در همه چیز جریان دارد. یعنی مهربانی با هستی.

به جهان خرّم از آنم که حهان خرّم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

اتصال به جریان مهر جاری در خلقت ما را پاک می کند و ظرف آگاهیمان را گسترده تر میکند. همانند چشمه ای که با ریزش باران رحمت الهی پر آب و زلال و برکت بخش می شود. اتصال به جریان مهر (همان چشمه جاری در خلقت، همان آب حیات) که انسان را از دیوار ماترکیس های ذهنی رها می کند و آزادی می بخشد. دیوان درونی را رام میکند و آنچه را که باید قربانی می کند تا گندم برکت از محل زخم بیرون آید*******.

عبور انسان از میان این بیابان و دیوار به تنهائی بسیار سخت است و دیوان در کمینند. 

تنها راه نجات همراهی میتراست که همچون راهنمائی کشتی تو را در مسیر دریای حقیقت راهنمائی کند********.

تنها راه آزادی میتراست به این مهم اشاره دارد.

عشق الهی جاریست.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

نبرد مدام کوآنتومی

نبرد مدام کوآنتومی

این نوشتار ادامه ای بر ضرورت استفاده از عینک کوآنتومی و روشن کردن شمع خویشتن است. برای درک بهتر اول این دو مطلب را مطالعه بفرمائید. 

در نبرد مدام کوآنتومی کجا ایستاده ای؟ تو با افکار، احساسات، تصمیمات و اعمالت، هر روز، هر لحظه فرکانسی را ارسالی می کنی و در جهان تاثیری می گذاری. خیر و شر، اگر نبردی بینشان باشد*، جناح گیری اش با جناح گیری های انسانی متفاوت است. ممکن است مسلمان باشی ولی در سپاه شر باشی و کافر باشی و در سپاه خیر!! 

بله می شود. آن زمان که افکارت غرق در کینه و خشم افسار گسیخته، حسادت، انتقام و کنترل و تعصب است، در این نبرد کوانتومی در سپاه شر می جنگی و برایش نیرو می فرستی و آنگاه که در عشق و مهربانی و خدمت و آرامش هستی با ارسال این فرکانسها در افکار و احساسات و گفتار و اعمالت در سپاه خیر نفس میکشی. اندیشه نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک به این موضوع اشاره دارد. جهاد در در عمل ،جهاد در زبان و جهاد در دل به این موضوع اشاره دارد.

افکار تو، گفتار و اعمالت را هدایت می کند. به لطف مهر، میترای درونت باش و جز عشق ارسال نکن.

حتی در مبارزه انگیزه ای جز عشق نداشته باش.

عشق الهی جاریست.

دریافت تصویر

*در طریق های عرفانی اینگونه گفته می شود که خیر و شرّی به معنای مستقل وجود ندارد. هر آنچه هست صرفا سطوح متفاوتی از آگاهیست و کارما. به عبارتی دیگر هر عملی (فکری/احساسی/فعلی) باری فرکانسی دارد که توسط هستی به تو باز می گردد.

این جهان کوه هست و فعل ما ندا    سوی ما آید نداها را صدا

نام گذاری خیر و شر اشاره به سطح فرکانسی است که آن عمل با خود دارد و ما در سطح آگاهی ذهنی به سبب تربیت جامعه و قانون گذاری، نام خیر یا شر به آن داده ایم.

به زبانی ساده تر خیر کارهائی است که سطح آگاهی متعالی می پسندد و قلب را شاد می کند و شر کارهائیست که سطح آگاهی متعالی نمی پسندد و قلب را تاریک می کند.

این مطلب رو از دست نده.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

ای نام تو بهترین سرآغاز

ای نام تو بهترین سرآغاز         بی نام تو نامه کی کنم باز

ای هیچ خطی نگشت از اول   بی حجت نام تو مسجل

ای بر ورق تو درس ایام           زآغاز رسیده تا به انجام

هم قصه نانموده دانی            هم نامه نانوشته خوانی

ای عقل مرا کفایت از تو          جستن ز من و هدایت از تو

یک ذره ز کیمیای اخلاص         گر بر رخ من زنی شوم خاص

تا غرق نشد سفینه در آب       رحمت کم و دستگیر و دریاب

از ظلمت خود رهائیم ده          با نور خود آشنائیم ده

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت چهارم

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت چهارم

به نام او

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست

آنکه منیتش را ذبح و شیطانش را رام کرده باشد. آن است که لایق سروریست. آنکه در مقام قطره با دریا هم هویت شده است و مجرائی برای حق است. همچون نی ای که حق در آن می دمد و آهنگی خوش نوا از آن بر می خیزد. 

بشنو از نی چون حکایت می کند.

لا ینطق عن الهوی.

حیوان درونش عنان اختیارش را در دست ندارد و کاملا رام اوست. او در مقام نفخه الهی، شاه واقعی هفت اقلیم خود است و حق با زبان او سخن می گوید و از طریق او جاری میشود.  

اوست که چون خودرا در مقام نورانیت شناخته لایق پادشاهی است. چون بواسطه حفظ تعادل بین جنبه های گوناگون زندگی، نه تنها بر علوم زمینی مسلط بوده بلکه با رام کردن اسب سرکش ذهنش بر خود مسلط است و با گذر از منیتهای کاذب، متصل به دریای حقیقت می شود و حقیقت از طریق او حکومت می کند. او مصداق بارز خلیفه خدا بر روی زمین است. 

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه


ایرانشهر

به نام او
...که تخم سخن را پراگنده‌ایم.
در این وبلاگ در باب تحلیل بعضی مسائل خاص D: صحبت میشه و سعی هم می کنیم متعصب نباشیم. تازه کتابم معرفی می کنیم.
لطفا روی تیتر هر مطلب بزن تا کامل باز بشه.
عشق الهی جاریست.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دسته‌بندی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
بایگانی