۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایرانشهر» ثبت شده است

همه چیز در جهان آگاهی و انرژی است

همه چیز در جهان آگاهی و انرژی است

همه چیز در جهان آگاهی و انرژی است. انرژی است ازاین جهت که کیفیتی از وجود مادی دارد و آگاهی است از اینجهت که آگاه و شعورمند است. به این معنا که زندگی و حرکت رو به تکامل آن، حرکتی تصادفی و بی شعور نیست. بلکه حرکتی برخواسته از آگاهی است. به  عنوان مثال، بذر یک درخت سیب پس از کاشته شدن اینطور نیست که به صورت شانسی یکبار بر روی زمین به صورت افقی رشد کند و یک بار بچرخد و در زمین فرو برود و یکبار مارپیچ و سردرگم در هوا بچرخد و بعد ناگهان به سمت شرق برود! درخت در هسته خود می داند که چگونه رشد کند و چه مسیری را برای تکامل برود. این را می توان غریزه ، شعور یا آگاهی در سطح درخت نامید.

اما آگاهی چیست؟ منظور از آگاهی (شعور) یا به زبان ادیان روح، کیفیتی از انرژی نیست که بشود آن را دارای فرم، اندازه، وزن، بعد یا مشمول مکان و زمان دانست. آگاهی از از جنس انرژی نیست و از این جهت در زبان علوم تجربی نمی توان آن را فهمید. چون علوم تجربی فقط به آنچه در زیر میکروسکوپ و سایر وسایل سنجش انرژی آورده شود، ارزش وجودی می دهد.

آگاهی که حتی همین نام هم در واقع آن را محدود می کند، کیفیتی از وجود است که فاقد تمامی صفات ماده و محدود کننده است. این کیفیت از طریق ذهن بطور کامل قابل درک نیست و صرفا می شود از طریق نشانه ها و مثال های به آن اشاره ای کرد:

یک حباب را در نظر بگیرید. قالبی از انرژی (صابون) که دور هوا را گرفته است (البته هوا هم خود انرژیست اما در این مثال آن را هیچی تصور میکنیم). اگر این حباب بترکد هوای درون آن چه می شود؟!

در واقع هوای درون حباب با هوای کل اتاق یا به طور دقیقتر با هوای تمام هستی یکی میشود و دیگر قابل تشخیص نیست. به زبان دیگر کل میشود. مفهوم کل بودن و کل شدن در کلام عرفا به این موضوع اشاره دارد. این همان حالتی از درک و شناخت خود است که شخصی مثل مولانا وقتی به آن می رسد بی خود شده و رقصان می خواند:

سالها پرسیدم از خود کیستم/آتشم شوقم شرارم چیستم

دیدمش امروز و دانستم همی/ او به جز من، من به جز او نیستم

به این مثال توجه کنید:

دریای تشکیل شده از مجموع قطرات است. اما در عین حال دریا وجودی غیر از قطرات است. این را وحدت در کثرت و کثرت در وحدت می نامند.

قطره، در حد قطره بودنش تمام خصوصیات دریا را داراست. قطره در آغوش دریاست و جدا از آن نیست.

آنچه موجب توهم جدائی و به طبع آن ترس می شود. خود پنداری انسان با کالبد ذهن است. 

و فرایند خودشناسی عبور انسان از این هویت توهمی و غیر واقعی و همانا رسیدن انسان به هویت اصیل خود در مقام قطره یا پاره ای از نور یا شناخت تجربی خود در مقام آگاهی محض و روح است که پایان ترس ها و توهمات است.

عشق الهی جاریست.

دریافت تصویر

۰ ۰ ۰ دیدگاه

تنها راه آزادی میتراست

تنها راه آزادی میتراست

آمدن سوشیانت* (سود رسان،رایان** و دانا) یک پیش نیاز مهم دارد. اینکه زمینه ظهور او فراهم باشد و فراهم کردن زمینه ظهورش همان است که به آن فرهنگ انتظار گفته می شود. اما، فرهنگ انتظار واقعی با ضرورت استفاده از عینک کوانتومی و به دنبال آن روشن کردن شمع خویشتن ارتباط مستقیم دارد. افزایش آگاهی خود و در نتیجه افزایش سطح فرکانسی شخصی منجر به رشد آگاهی و فرکانس جمعی خواهد شد و این نقاط به هم متصل به دلیل رشد، آنقدر درخشان می شوند تا آماده خیزش سوشیانت باشند.

سپاه سوشیانت به شیوه خود او سود رسان است و نه ویران کننده. اندیشمند است و نه مقلد. رها شده از ماتریکس هاست و نه اسیر زندان های فکری. شاد است و نه افسرده، درخشان است و نه سیاهرنگ. منحصر به گروه خاصی نیست و برای همه است.

عاشق است و پیرو میترا. سپاه سوشیانت نبردش نبرد کوانتومیست. نبردی که هم اکنون در حال اجراست و در زمان ظهورش کامل می شود. در اقلیم درون یاران سوشیانت، میترا (من، من اصیل***، خود واقعی، روح، نفخه الهی، فرزند خدا. کلمه خدا، فر ایزدی) حاکم است و دیوان در بندند. 

به زبان ساده با ظهور منجی، جنگی نخواهد بود****. کار در عرصه رشد سطوح آگاهی انجام میشود.

اما منظور از میترا فقط من نورانی در مقام روح نیست. میترا به روایتی دیگر در واقع همان جریان عشق الهیست که دلیل خلقت است. همان است که تا هست و در خلقت جاریست ، همه چیز زنده است. همان زندگی است. همان تجلی خداوند است. همان آگاهی و انرژی است که در درون و بیرون ماست. نماد فیزیکی آن خورشید است که بر همه یکسان می تابد و نور روشنائی بخش خود را از کسی دریغ نمی کند.

همان است که ایرانیان باستان آنرا مهر می نامیدند یا میترا***** و مهر پرستی****** یعنی عاشقی. یعنی عاشق همه چیز بودند که همه چیز از خداست و خدا در همه چیز جریان دارد. یعنی مهربانی با هستی.

به جهان خرّم از آنم که حهان خرّم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

اتصال به جریان مهر جاری در خلقت ما را پاک می کند و ظرف آگاهیمان را گسترده تر میکند. همانند چشمه ای که با ریزش باران رحمت الهی پر آب و زلال و برکت بخش می شود. اتصال به جریان مهر (همان چشمه جاری در خلقت، همان آب حیات) که انسان را از دیوار ماترکیس های ذهنی رها می کند و آزادی می بخشد. دیوان درونی را رام میکند و آنچه را که باید قربانی می کند تا گندم برکت از محل زخم بیرون آید*******.

عبور انسان از میان این بیابان و دیوار به تنهائی بسیار سخت است و دیوان در کمینند. 

تنها راه نجات همراهی میتراست که همچون راهنمائی کشتی تو را در مسیر دریای حقیقت راهنمائی کند********.

تنها راه آزادی میتراست به این مهم اشاره دارد.

عشق الهی جاریست.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

روشن کردن شمع خود

روشن کردن شمع خود

برای درک بهتر این نوشتار پیشنهاد می شود از اینجا شروع کنید.

دانداپانی راهب کارآفرین از قول مربیش مثالی را تعریف می کند. او می گوید یک دستمال کاغذی را در نظر بگیرید. در وسط آن خودتان (من) و در هر گوشه آن اسم خانواده، شغل، دوستان و مثلا کشورتان را بنویسید.

حالا را دستمال را روی میز گذاشته و از نقطه وسط جائی که خودتان(من) را نوشته اید دستمال را گرفته و از میز بلند کنید. می بینید که همزمان با بلند کردن نفطه وسط، چهار گوشه دستمال یعنی خانواده، دوستان، شغل و کشورتان هم بالا می آید. او سعی دارد با این مثال ساده این مفهوم را به شنونده برساندکه تنها راه رشد اطرافیان، محیط پیرامون و جامعه، رشد خود است.

این مثال به زیبائی و سادگی مفهوم رشد کوآنتومی را توضیح می دهد. با توجه به نوشتار قبلی ما فهمیدیم که کوچک ترین واحد تشکیل دهنده هر پدیده از انرژی با هر کیفیت و کمیتی (اشیاء، گیاهان، انسان، صوت، هوا) واحدی است که دانشمندان نامش را کوآنتوم گذاشته اند و با استفاده از عینک کوآنتومی توانستیم همه چیز را به شکل نقطه و خط هائی متصل به هم یا همان نقاط ریز کوانتومی ببینیم. 

در ادامه متوجه شدیم که که هر حرکت فرکانسی/کوانتومی رو سایر نقاط تاثیر می گذارد و حالت آن ها را تغییر می دهد. حتی افکار و احساسات ما به عنوان کیفیتی از فرکانس و انرژی رو سایر کیفیت های فرکانسی(انرژی) موثر است و بافت کوانتومی همه چیز به دلیل این تاثیرات، مدام در حال تغییر و دگرگونیست. 

طبق این نظریه تنها راه حل صحیح بالا بردن رشد آگاهی یک پدیده فکری/احساسی (فرهنگ، شعور، طرز فکر)(چهار گوشه دستمال) رشد و ارتقاء سطح آگاهی و فرکانسی خود به عنوان مرکز دستمال روی میز است. ما با کار بر روی سطح آگاهی خود و رشد دادن آن بر سطوح فرکانسی/کوآنتومی خود تاثیر گذاشته و به دنبال آن بر محیط کوآنتومی پیرامون خود تاثیر می گذاریم و آن را رشد می دهیم.

این روش شاید بهترین، طبیعی ترین و سالمترین روش برای افزایش سطح آگاهی ما در مقام یک جامعه و به دنبال آن کل بشر است. 

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

ضرورت استفاده از عینک کوآنتومی

ضرورت استفاده از عینک کوآنتومی

تصور کنید عینکی دارید که با آن می توانید واقعیت همه چیز را در سطح کوآنتومی (بنیادی ترین حالت انرژی) ببینید. با زدن این عینک شما همه چیز را به صورت ذرات ریز یا همان نقاط کوانتومی معلقی می بینید که با خطوطی نازک و محو به هم متصل شده اند.

مثلا وقتی بال عینک کوانتومی به گوشی تان نگاه می کنید دیگر آن را به شکل گوشی نمی بینید. هم گوشی شما و هم تصاویر درونش صرفا نقطه و خطهایی متصل به همند یا اگر یکی از دوستان شما در حال صحبت کردن است ، هم خودش هم اصواتی که از دهانش خارج می شود هم هوائی که با دم به درون می کشد و بازدمی که به بیرون رها می کند همگی و همگی کیفیت های مختلف از ذرات کوآنتومی هستند که در تراکم های مختلف در هم پیچیده شده اند و به دلیل اینکه به هم متصل اند، مدام روی یکدیگر تاثیر می گذارند و شکل ها و حالت های مختلفی به خود می گیرند.

در فیزیک این اصل وجود دارد که همه چیز در جهان، فرکانس یا انرژی است و در عین حال همه چیز آگاه است. یعنی فرایندی بی نظم و تصادفی ندارد. یعنی این ممکن نیست که درختان سیب بصورت رندوم در هنگام رشد یکی به سمت بالا رشد کند و یکی در خاک  فرو برود یا کج و کوله بشود. همگی روند رشدی خاص یا آگاهانه را طی می کنند که به آن غریزه هم گفته می شود. 

دانشمندان می گویند اگر کره زمین یک سانتیمتر جلوتر یا عقب تر از جایگاه فعلی اش می بود الان کیفیت حیات در سراسر جهان هستی متفاوت می بود. اینها نشانه هایی از فرایند آگاه هستی است. که طبق فرمول یا خط و برنامه ای پیش می رود که در سطوح مختلف اسامی متنوعی هم دارد.

حالا (با همان عینک کوآنتومی/فرکانسی) تصور کنید فرد الف به فرد ب یک سیلی می زند و این فرایند در فرد ب مثلا 30 درصد فرکانس منفی تولید می کند (همه چیز در جهان فرکانس است)

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

تمامیت خواهی سیاه، انقلاب قرمز

تمامیت خواهی سیاه، انقلاب قرمز

تصور کنید که در خانه ای زندگی می کنید که پدر خانواده شما را محدود به رفت و آمد با گروهی خاصی از اطرافیان کرده (مثلا فلان پسرخاله و بهمان دختر عمه) و نمیگذارد شما با بقیه اطرافیانتان ارتباط داشته باشید و این کار را هم برای سلامتی خودتان یا حفظ شئونات دینی شما انجام می دهد.

بعد از مدتی حلقه تنگ تر می شود و پدر می گوید فقط  فلان لباس را حق داری بپوشی و با لباسهای دیگر نباید به دیدار آن پسرخاله مجاز یا آن دختر عمه بروی (این محدودیت ها مثال هستند. شما می توانید محدودیت های آزار دهنده و غیر منطقی زندگی خودتان را در ذهن بیاورید) کمی که می گذرد زندگی برای شما تلخ و بی تنوع می شود (چون از لباس تکراری و بودن با آدمها تکراری خسته شده اید) و می بینید که بقیه بچه های فامیل با هم ارتباط دارند و مشکل خاصی هم بوجود نیامده است. برای این موضوع پدر شما فعالیت های تفریحی را (شاید حتی با زحمت زیاد) برای شما فراهم کند. فعالیت هایی که البته با سلیقه و معیارهای خودش است و شما باید خدا را شکر کنید و از آن لذت ببرید. (که البته شکر گزاری کار خوبی است) و در تمام این مدت شما باید سپاسگزار پدرتان باشید. چرا چون برای شما امنیت به بار آورده است.

"مگر ندیدی دختر همسایه فلانی با پسرعمو اش بیرون رفته و در خیابان فلان بَلا سرش آمده است؟ تو هم اگر با پسرعمو ات بیرون بروی همان بلا سرت خواهد آمد!!" این وسط دخترهائی هستند که دقیقا به همان روش(روشی که او تائید می کند) عمل می کنند و از نظر پدر شما خوشبختند و شاید هم واقعا باشند. با گذر زمان و نشستن پای صحبت مثلا مادرتان متوجه میشوید که او در جوانی اش شرایطی متفاوت با شما داشته و در زمان خودش آزاد بوده است و اکنون با اینکه با روش های پدر شما سازگار است. اما مسیر گذشته اش آسیبی به اون نرسانده است.

کمی که می گذرد پدرتان متوجه می شود شما یواشکی با پسرعموتان که شاید خیلی هم برایتان مهم نبوده اما به خاطر محدود کردن شما الان برایتان مهم شده ست! در فضای مجازی چت می کنید و قرار می گذارید اینترنت شما را به خاطر امننیتتان قطع می کند! تا شما با عامل اغتشاش در ارتباط نباشید! 

در این میان اتفاقی می افتد. آن دختر عمه مجاز (مورد تائید پدرتان) عمدا یا سهواً یکی از وسایل شما را می شکند. شما ناگهان عصبانی میشوید. خیلی زیاد. طاقتتان طاق می شود و اعتراض می کنید و با پدرتان شروع به دعوا می کنید. پدرتان تعجب می کند و می گوید همه اینها به خاطر یک وسیله ساده؟! تو چقدر ناآگاهی و غریب پرستی(شما بخوان غرب پرستی). تو وسیله تحریک دائییت (که افکاری مخالف با پدر شما دارد) قرار گرفته ای. بارها بهت گفتم او صلاح خانواده ما را نمی خواهد چون او خودش مشکل دارد (و البته درست می گوید). یا تو اصلا دین و ایمان نداری و تو را در مقابل مقدسات خودت قرار می دهد و ..."

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست- انقلاب حقیقی -قسمت آخر

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست- انقلاب حقیقی -قسمت آخر

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست...انقلاب حقیقی

تصمیم گرفتم قسمت آخر رو به زبان خودمونی تر بنویسم. کل حرف اینه که تا وقتی ما نتونیم به ایگو یا همون من کاذب (ذهنمون، عواطفمون،خشم و کینه و شهوت و قدرت طلبی و ...) مسلط بشیم (نه اینکه سرکوبشون کنیم)، اگه شاه هفت اقلیم خودمون (اقلیم ذهن، اقلیم احساس و ...) نباشیم، نمی تونیم تغییر بزرگ و حساب شده ای در جامعمون ایجاد کنیم.

چرا؟ چون وقتی نفر قبلی رو از تخت بکشیم پایین و خودمون جاش بشینیم. ما هم در جایگاه قدرت میشیم یک لیچ کینگ* یک تایرنت** دیگه. فقط ظاهرمون عوض شده (چه ظاهر فیزیکی و چه ظاهر عقیدتی) یعنی شاید مثلا قبلی کافر باشه و ما مسلمون، یا قبلی معتقد باشه ما غیر معتقد یا متوسط المعتقد :) یا مثلا قبلی این ایسمی باشه ما آن گرا یا هر چیز دیگه. ولی وقتی ما هم به قدرت برسیم چون اسیر خصوصیات افسار گسیخته نفسیم، دوباره ما هم میشیم ظالم. ما هم منیت های درونی خودمون هدایتگر اندیشمون میشه و بدتر از اون تصمیم می گیریم به زور ارزشهای مَد نظر خودمون رو به همه غالب کنیم. ما هم میشیم تمامیت خواه و چرخه تکرار میشه.

گرفتی منظورمه؟ پس اول باید ضحاک درون رو به بند کشید و فریدون رو بر تخت پادشاهی درون نشوند. تا در بیرون هم جلوه پیدا کنه. ریشه همه چیز در درون انسانه. موضوع سطح آگاهی هستش. تا وقتی سطح آگاهی انسان در سطح انسان عصبانیست، این تغییرات بیشتر تغییر فرمه، نه تغییر واقعی.

انقلاب حقیقی، انقلابی درونیست. رشد در سطح آگاهی. باید از خودمون شروع کنیم. (تازه لازم هم نیست خیلی انقلابی باشه. رشد میتونه روند طبیعی و پیوسته خودش رو داشته باشه + اشتیاق) 

عشق الهی جاریست.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت چهارم

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت چهارم

به نام او

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست

آنکه منیتش را ذبح و شیطانش را رام کرده باشد. آن است که لایق سروریست. آنکه در مقام قطره با دریا هم هویت شده است و مجرائی برای حق است. همچون نی ای که حق در آن می دمد و آهنگی خوش نوا از آن بر می خیزد. 

بشنو از نی چون حکایت می کند.

لا ینطق عن الهوی.

حیوان درونش عنان اختیارش را در دست ندارد و کاملا رام اوست. او در مقام نفخه الهی، شاه واقعی هفت اقلیم خود است و حق با زبان او سخن می گوید و از طریق او جاری میشود.  

اوست که چون خودرا در مقام نورانیت شناخته لایق پادشاهی است. چون بواسطه حفظ تعادل بین جنبه های گوناگون زندگی، نه تنها بر علوم زمینی مسلط بوده بلکه با رام کردن اسب سرکش ذهنش بر خود مسلط است و با گذر از منیتهای کاذب، متصل به دریای حقیقت می شود و حقیقت از طریق او حکومت می کند. او مصداق بارز خلیفه خدا بر روی زمین است. 

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه


ایرانشهر

به نام او
...که تخم سخن را پراگنده‌ایم.
در این وبلاگ در باب تحلیل بعضی مسائل خاص D: صحبت میشه و سعی هم می کنیم متعصب نباشیم. تازه کتابم معرفی می کنیم.
لطفا روی تیتر هر مطلب بزن تا کامل باز بشه.
عشق الهی جاریست.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دسته‌بندی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
بایگانی