۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ضحاک» ثبت شده است

کاوه آگاه

کاوه آگاه

این روزا صحبت از ضحاک و کاوه آهنگر و فریدون خیلی زیاد شده. گفتم در این باره به نکته ای اشاره کنم و نظرم رو بگم.

برای عمیق تر شدن اول باید ببینیم ضحاک یعنی چه کسی؟ و بعد که ضحاک رو شناختیم فریدون رو بشناسیم. بعد هم بدونیم کاوه آهنگر کیه. منظورم این نیست که داستانشون چیه (که البته اون هم مهمه) منظورم اینه که این داستان زیبای اسطوره ای رو مو شکافی کنیم. آماده ای؟

ضحاک: معرب کلمه اژدهاک که در اوستا به عنوان هیولای دروغ، چند چشم و چند سر و ... ازش نام برده شده. واضحه که منظوره اوستا یک هیولای واقعی مثل فیلمها نیست.

ضحاک نماد یک طرز فکره، یک کیفیت وجودی. اگر داستان ضحاک رو در شاهنامه فردوسی خونده باشیم(کمی دقیقتر) متوجه میشیم که ضحاک برای تبدیل شدن به اون شاه ستمگر ماردوش روندی رو طی می کنه. یعنی از اول اونجوری نبوده. اونجوری میشه. طی پروسه ای و این پروسه به زیبائی در قالب داستان توسط فردوسی توضیح داده میشه. (تحول شخصیت ضحاک در انیمیشن داستان آخر هم به شیوه ی جالبی نشون داده شده)

ضحاک درگیر خصوصیات ایگو شده. ایگو یعنی چی؟ یعنی به زبون ساده تر هر آنچه خواستگاهش عشق نباشه. یعنی خصوصیات پایین ترین سطوح آگاهی. مثل خشم، نفرت، خودخواهی، تمام خصوصیاتی که انسان رو از انسان عاشق دور و به انسان متجاوز نزدیک می کنه. صداهائی که در ذهن ضحاک بهش دستور میدن و بر اون حاکم هستن و ضحاک توانائی کنترل اونها رو نداره. در واقع اونا ضحاک را کنترل میکنن (صداهای نفسش) و این موضوع به یکباره بوجود نیومده. یعنی خشم ناآگاهانه، شهوت بدون کنترل، حسادت، جاه طلبی افسار گسیخته، قدرت طلبی و ... ذره ذره از حالت تعادل خارج شده و شهریاری بر خودش رو از ضحاک گرفته و اون رو تبدیل به انسانی بی اختیار در برابر خودش کرده و یه جورائی مسخ شده یا به زبان اسطوره ای تبدیل شده به هیولائی انسان نما که رحم و مروت نداره. در داستان شاهنامه این تحولات درونی به شکل دو اژدها که از مغز جوانان تغذیه می کنن بر روی شانه هاش ظاهر شدن. (چون معمولا نوزائی و متفاوت فکر کردن از ذهن های جوان و پویا انتظار می ره، درسته؟)  (خوراک مغز هم نمادی از تمامیت خواهی، نماد تاکید بر تحجر و عقب ماندگی و ماندن در روش های گذشته و صرفا پیروی از افکار فرد تمامیت خواه یا همون توتالیترین).

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست- انقلاب حقیقی -قسمت آخر

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست- انقلاب حقیقی -قسمت آخر

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست...انقلاب حقیقی

تصمیم گرفتم قسمت آخر رو به زبان خودمونی تر بنویسم. کل حرف اینه که تا وقتی ما نتونیم به ایگو یا همون من کاذب (ذهنمون، عواطفمون،خشم و کینه و شهوت و قدرت طلبی و ...) مسلط بشیم (نه اینکه سرکوبشون کنیم)، اگه شاه هفت اقلیم خودمون (اقلیم ذهن، اقلیم احساس و ...) نباشیم، نمی تونیم تغییر بزرگ و حساب شده ای در جامعمون ایجاد کنیم.

چرا؟ چون وقتی نفر قبلی رو از تخت بکشیم پایین و خودمون جاش بشینیم. ما هم در جایگاه قدرت میشیم یک لیچ کینگ* یک تایرنت** دیگه. فقط ظاهرمون عوض شده (چه ظاهر فیزیکی و چه ظاهر عقیدتی) یعنی شاید مثلا قبلی کافر باشه و ما مسلمون، یا قبلی معتقد باشه ما غیر معتقد یا متوسط المعتقد :) یا مثلا قبلی این ایسمی باشه ما آن گرا یا هر چیز دیگه. ولی وقتی ما هم به قدرت برسیم چون اسیر خصوصیات افسار گسیخته نفسیم، دوباره ما هم میشیم ظالم. ما هم منیت های درونی خودمون هدایتگر اندیشمون میشه و بدتر از اون تصمیم می گیریم به زور ارزشهای مَد نظر خودمون رو به همه غالب کنیم. ما هم میشیم تمامیت خواه و چرخه تکرار میشه.

گرفتی منظورمه؟ پس اول باید ضحاک درون رو به بند کشید و فریدون رو بر تخت پادشاهی درون نشوند. تا در بیرون هم جلوه پیدا کنه. ریشه همه چیز در درون انسانه. موضوع سطح آگاهی هستش. تا وقتی سطح آگاهی انسان در سطح انسان عصبانیست، این تغییرات بیشتر تغییر فرمه، نه تغییر واقعی.

انقلاب حقیقی، انقلابی درونیست. رشد در سطح آگاهی. باید از خودمون شروع کنیم. (تازه لازم هم نیست خیلی انقلابی باشه. رشد میتونه روند طبیعی و پیوسته خودش رو داشته باشه + اشتیاق) 

عشق الهی جاریست.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت سوم

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت سوم

به نام خدا

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست

[اژی دهاک] سه‌پوزهٔ سه‌کلهٔ شش‌چشم را، آن دارندهٔ هزار چالاکی را،

آن دیو بسیار زورمند دروج(دروغ) را، آن دروند آسیب‌رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه(تعادل)، به‌پتیارگی در جهان استومند بیافرید.

اژی دهاک نماد پایین ترین سطح آگاهی ممکن برای انسان و دور ترین حالت ممکن از آگاهی متعالیست. در نتیجه رفتاری دیو گونه دارد و  در نظر انسان های خردمند و پیرو اشا (راه تعادل)(نظم و هماهنگی نظام هستی) هر آنچه می کند تباهی است.

اژدهاک پرورنده هفت دیو است که هر یک به دیگری منجر می شود: اکومن (اندیشه بد) که آفریننده بقیه دیوان و ابتدای هر مخربی است. اندردیو ( عدم تعادل، افراط و تفریط) ساوول (شهریاری بد بر خوشتن، شهریاری که بر خود مسلط نیست و بازیچه هفت نفس درونی اش است) ناگهیس (کینه و نفرت و بی فایدگی) تریز ( سقوط و نارسی آگاهی) زریر ( مرگ،بی وجودی) و اهریمن (نیروی پلیدی، که به نوعی در بر دارنده تمامی آن شش دیو دیگر است و صورتی دیگر از کلمه انگره میتو به معنای تفکر گره خورده) . یا به عبارتی دیگر انسانی است که این هفت دیو و فرزندانشان همانند خشم و اسراف و ... در او به کمال یا حد نصاب پرورش یافته اند و هویت انسانی را از او گرفته و هویتی دیو گونه ( بلکه شریر ترین دیوان) را به او داده است. و این خاصیت انسان است که می تواند تا بالاترین سطوح آگاهی و وجودی در جهان خودش (از طریق شناخت خود در مقام روح یا نفخه الهی یا همان قطره از دریا بی نهایت وجود) صعود کرده و یا تا پایین ترین درجات آگاهی سقوط کند.

در ادبیات خودشناسی نوین دیوها همگی خصلت هائی هستند که برای انسان ذهنی به دلیل زندگی مداوم در ذهن (عدم حضور در لحظه حال) و همسوئی دائمی که با جریان مدام افکار به همراه داشته، خود را در معرض اندیشه های اهریمنی (افکار نادرست و باطل یا همان اکومن) قرار داده و به مرور زمان توسط آنها هدایت می شود (این به معنای عدم استفاده از ذهن و عقل نیست) و با گذر زمان با ذهنش هم هویت شده و ماهیت جاودان خودش یا هویت خود را در مقام آگاهی محض(روح، قطره از دریا) فراموش می کند و چون خود را ذهن و طبع آن همین جسم مادی می پندارد ، دچار حس جدا افتادگی از خلقت و به دنبال آن ترس می شود و عکس العمل هائی مثل خشم ، نا امیدی ، بیماری روانی ، طمع ... ارائه می دهد.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه


ایرانشهر

به نام او
...که تخم سخن را پراگنده‌ایم.
در این وبلاگ در باب تحلیل بعضی مسائل خاص D: صحبت میشه و سعی هم می کنیم متعصب نباشیم. تازه کتابم معرفی می کنیم.
لطفا روی تیتر هر مطلب بزن تا کامل باز بشه.
عشق الهی جاریست.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دسته‌بندی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
بایگانی