۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

ره رستگاری همین است و بس

در واقع مسئله اعتقاد شما در ظاهر نیست. ظاهر صورت مسئله است. صورت مسئله مجموعه ای از باورهای ذهنی و رفتارهاست که از نظر اهمیت در مرتبه دوم قرار دارد. اصل مسئله، معنای پنهان در پشت آن صورت هاست. 

صورت زیبا نمی آید به کار/ حرفی از معنی اگر داری بیار. 

اگر کسی به عشق*(مهر)(کیفیتی از آگاهی که هدایتگر قلب است و نتیجه آن تفکرِ خدمت به هستی می شود) معتقد است و سوار بر گردونه مهر در آسمان رستگاری پیش می راند، خیلی مهم نیست که صورت افکارش چه برچسبی دارد. برچسب این سوارکارِ گردونه مهر می تواند زرتشتی، مشرک، مسلمان، مسیحی و ... باشد. در واقع ظاهر، تعیین کننده اینکه آن فرد در درون بر چه باوری است( آیا واقعا مسلمان است "در معنای عام* یعنی اسلام آورده است) نیست. بلکه باور قلبی اش به وحدت نهائی همه مخلوقات الهی، عشق و مهربانی* تعیین می کند که او در چه مسیری است یا در چه سطح آگاهی پرواز و زندگی می کند.

چه بسیار مسلمانان یا معتقدانی که در صورت معتقد هستند اما در دل بدون اینکه بدانند، کافرند.

باور پیروان مزدیسنا (زرتشتیان) در این باب خیلی جالب است: 

انگره مینو (اهریمن) در واقع ترکیب دو کلمه انگره به معنای گره و مینو به معنای خرد یا آگاهی است و انگره مینو یعنی آگاهی گره خورده، ایستا، خشک شده و بدون حرکت این به تعبیری همان تعصب است. انسان متعصب (که تعصب با غیرت بسیار فرق می کند*) همان کسی است که با اینکه در ظاهر معتقد به فلان دین یا بَهمان سلسه باورهای نیک مذهبی است، چونان آگاهی اش از حرکت ایستاده که برای دفاع از ظواهر آن بطور کلی باطن و اصل را فراموش می کند و سوار بر گورکن واماندگی یا دیو خشم شروع به تاراندن بندگان خدا (از همه نوع، حتی گیاهان و جانوران)* می کند. عذابی که او بر خود و دیگران وارد می کند، همه از این گره درونی نشات میگیرد و لزوما ربطی به ظاهر ندارد (هرچند گاهی بعضی ظواهر خود آسیب رسانند و همچنین  ظاهر و باطن بر یکدیگر تاثیر می گذارند). یعنی لزوما برچسب زده شده بر آن فرد (مسلمان، یهودی، کافر،  ...) و یا توجیحی که در ظاهر برای اعمالش می آورد، خیلی مهم نیست. مهم آگاهی درونی هدایت گر آن است که ریشه در خشم و تعصب و عدم آگاهی یا همان جهل دارد و منجر به انگره مینو و پیروی از اهریمن می شود.

در طرفی دیگر گوهر سپنتو مینو است. سپنتو به معنای پیش رونده و پویا و مینو همان آگاهی، اشاره به آگاهی پیش رونده، خلاق و پویا دارد و زرتشت نبی انسان را ملزم به پیروی از این گوهر وجودی می کند. که هفت امشاسپند*، اصولی هدایت گر در این مسیرند.

در واقع آنچه تحت عنوان کفر بیان می شود اشاره به فردی دارد که ذات الهی خود را فراموش کرده و احساس تنهائی میکند و به طبع آن دچار ترس می شود. او در ادامه لذت سفر زندگی را فراموش کرده و این سطح آگاهی، فرکانسی از خود متصاعد می کند که به آن کفر و به ارسال کننده آن کافر می گویند. این کافر با این شرایط توصیف شده  هم به خودش آسیب می رساند و هم به جامعه. نا آگاهی اش او را به رفتارهائی ناهنجار اجتماعی هدایت می کند که بعضا در ظاهر مفید اما در واقع آسیب رسان است و از حد تعادل خارج می کند. ( البته حد تعادل و مفهوم هنجار و ناهنجار برای هر فرد و طبع آن در هر جامعه ای نسبی است و احترام به تنوع افراد در برقراری هنجار اجتماعی بسیار مهم. در عین حال بعضی اصول در جای خود ثابتند.) آن فرد از این جهت مشرک است که قدرتی غیر از خدای درون و بیرونش را پذیرفته و در نتیجه دچار ترس شده و اقدام به تجاوز از هر گونه می کند و این اعتقادش همچون زنجیری، او و هم مسلکانش را به سطوح پایین تر آگاهی که همان جهنم است می کشاند و تولید رنج و عذاب می کند.

اینجاست که موضوع آواتار یا همان سوشیانت یا پیامبر مطرح میشود که با هدف برگرداندن فرزندان گم شده خداوند به مسیر مهر (همان مسیر مستقیم، که مسیر عشق و تعادل باشد) مبعوث میشود. او فرزندان را از درمانی بنام آتش پاک کننده آگاهی می ترساند که همچون تلگری سوزان او را از خواب غفلت بیدار خواهد کرد و وعده آگاهی لطیف تری را میدهد که همچون شرابی شیرین و پاک کننده است.

آنگاه احکامی که داده می شود در واقع دستور العمل هائی (آگاهی هائی) است که از طریق مجرای آن پیامبر به فرزندان خدا داده میشود که ( سطوح آگاهی مختلف برداشت های مختلفی از آن دارند اما جاده مهر و تعادل جاده ای درخشان است که می تواند انسان را  در کوتاه ترین مسیر به مقصد برساند.* تا او نیاز به دریافت آگاهی (نور) در کیفیت آتشین جهت بازگشت به مسیر تعادل نداشته باشد. پیامبر وعده کیفیتی از آگاهی و سرور را می دهد که بهشت نام دارد و جایگاه اصلی مخلوقات (فرزندان) خداست که مدتی در پوشش انسان، یا حیوان و ... در سفری جهت کسب آگاهی و رشدند. بهشت کیفیتی از آگاهیست که انسان غرق در دریای عشق و می گساری مدام از شراب آگاهی و انرژی الهی، کیفیت هائی از لذت را تجربه می کند، که جز تمثیل نمی تواند برای ذهن آدمی آن را توضیح دهد ، که همان تمثیل هم در بیان آن بسیار بسیار بسیار ناقص و ناتوان است.

در ادامه ممکن است که یک انسان با وجود مجهز بودن به همین احکام ارائه شده توسط پیامبر ولی به واسطه سطح آگاهی پائینش در درون، پیرو دیو ها شده و در رکاب انگره مینو یا همان گره های فکری بوده و نوزائی و تفکر پویا را رها کرده باشد و در گذشته مانده باشد. در نتیجه از مسیر مهر (عشق و تعادل) خارج شده و پیروانش را هم از مسیر خارج کند، حتی اگر همگی ظاهر مثلا دیندار یا معتقد یا مسلمان داشته باشند. اینجاست که این فرد در باطن با آن کافر توصیف شده در بالا فرقی ندارد، افکار و برداشت های متعصبانه و بعضا تمامیت خواهانه اش از احکام ارائه شده مانند زنجیری بر گردن او آویخته شده و آزادی او را گرفته اند. این فرد هم به همان اندازه برای خودش و جامعه مضر است و به همان اندازه نیازمند به اصلاح. از طرفی فردی دیگر به ظاهر مشرک یا کافری که صورت ظاهری خدای آن به ظاهر مسلمان را نمی پرستد یا نمی شناسد اما در باطن پیرو عشق و محبت و رشد و خدمت است، در واقع در این سفر رستگاری از آن به ظاهر مسلمان، مسیحی و ... جلوتر است.

مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

نبرد مدام کوآنتومی

نبرد مدام کوآنتومی

این نوشتار ادامه ای بر ضرورت استفاده از عینک کوآنتومی و روشن کردن شمع خویشتن است. برای درک بهتر اول این دو مطلب را مطالعه بفرمائید. 

در نبرد مدام کوآنتومی کجا ایستاده ای؟ تو با افکار، احساسات، تصمیمات و اعمالت، هر روز، هر لحظه فرکانسی را ارسالی می کنی و در جهان تاثیری می گذاری. خیر و شر، اگر نبردی بینشان باشد*، جناح گیری اش با جناح گیری های انسانی متفاوت است. ممکن است مسلمان باشی ولی در سپاه شر باشی و کافر باشی و در سپاه خیر!! 

بله می شود. آن زمان که افکارت غرق در کینه و خشم افسار گسیخته، حسادت، انتقام و کنترل و تعصب است، در این نبرد کوانتومی در سپاه شر می جنگی و برایش نیرو می فرستی و آنگاه که در عشق و مهربانی و خدمت و آرامش هستی با ارسال این فرکانسها در افکار و احساسات و گفتار و اعمالت در سپاه خیر نفس میکشی. اندیشه نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک به این موضوع اشاره دارد. جهاد در در عمل ،جهاد در زبان و جهاد در دل به این موضوع اشاره دارد.

افکار تو، گفتار و اعمالت را هدایت می کند. به لطف مهر، میترای درونت باش و جز عشق ارسال نکن.

حتی در مبارزه انگیزه ای جز عشق نداشته باش.

عشق الهی جاریست.

دریافت تصویر

*در طریق های عرفانی اینگونه گفته می شود که خیر و شرّی به معنای مستقل وجود ندارد. هر آنچه هست صرفا سطوح متفاوتی از آگاهیست و کارما. به عبارتی دیگر هر عملی (فکری/احساسی/فعلی) باری فرکانسی دارد که توسط هستی به تو باز می گردد.

این جهان کوه هست و فعل ما ندا    سوی ما آید نداها را صدا

نام گذاری خیر و شر اشاره به سطح فرکانسی است که آن عمل با خود دارد و ما در سطح آگاهی ذهنی به سبب تربیت جامعه و قانون گذاری، نام خیر یا شر به آن داده ایم.

به زبانی ساده تر خیر کارهائی است که سطح آگاهی متعالی می پسندد و قلب را شاد می کند و شر کارهائیست که سطح آگاهی متعالی نمی پسندد و قلب را تاریک می کند.

این مطلب رو از دست نده.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

معرفی کتاب- بیداری- فقط شاگرد خوب مدرسه زندگی باش

معرفی کتاب- بیداری- فقط شاگرد خوب مدرسه زندگی باش

بسیاری از مشکلات ما، از ذهن ما ناشی می شود و به بیرون از ما مربوط نمی شود. برای حل این مشکلات، باید از دست سرزنش بیرون بر داریم و به درون خود نگاهی عمیق تر بیندازیم. اگر ما بدانیم که خودمان باعث بسیاری از گرفتاری خود هستیم، آن گاه می توانیم نگاه خود را عوض کنیم و بدین سان، در زندگی خود دگرگونی های اساسی ایجاد کنیم.

در ضمن، خوب است دست از سرزنش دیگران نیز بر داریم. این کار، وقت ما را تلف می کند. به دیگران اجازه بدهیم همانطور که هستند، باشند. نگاه ما به زندگی بر زندگی واقعی ما تاثیر بسیای می گذارد. 

مسئله ای که ما در ذهن خویش می بافیم به مسئله های واقعی زندگی ما تبدیل می شوند. آری اگر ذهن ما سامان بیابد زندگی واقعی ما نیز سامانی نیکو خواهد یافت.

ذهن ما بسیار قدرتمند و تاثیر گذار است. همه ما از یک ذهن پر قدرت بهره مند هستیم اما اندکی از ما از قدرت ذهن خویش استفاده می کنیم. ذهن هم می تواند زندگی ما را ویران کند و هم می تواند در خدمت زندگی ما باشد. به عده ماست که از ذهن خویش چگونه استفاده کنیم.

(...)

ما با فکر های خود دنیای می سازیم سپس در این دنیای ساخته شده از فکر های خود زندگی می کنیم. مابا فکر های خود دنیای می سازیم آنگاه این دیای ساخته شده از فکر ها را باور می کنیم. باور ما باعث می شود تا دنیائی را که از فکر ها ساخته ایم واقعی طلقی کنیم.

بدین سان در فکر های خود زندگی می کنیم. حال آنکه گمان می کنیم این دنیا، دنیای واقعی ما و این زندگی ماست. اگر دوست نداری دنیای را که هم اکنون در ان زندگی می کنی فقط کافیست که فکر های خود را باور نکنیم.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

کاوه آگاه

کاوه آگاه

این روزا صحبت از ضحاک و کاوه آهنگر و فریدون خیلی زیاد شده. گفتم در این باره به نکته ای اشاره کنم و نظرم رو بگم.

برای عمیق تر شدن اول باید ببینیم ضحاک یعنی چه کسی؟ و بعد که ضحاک رو شناختیم فریدون رو بشناسیم. بعد هم بدونیم کاوه آهنگر کیه. منظورم این نیست که داستانشون چیه (که البته اون هم مهمه) منظورم اینه که این داستان زیبای اسطوره ای رو مو شکافی کنیم. آماده ای؟

ضحاک: معرب کلمه اژدهاک که در اوستا به عنوان هیولای دروغ، چند چشم و چند سر و ... ازش نام برده شده. واضحه که منظوره اوستا یک هیولای واقعی مثل فیلمها نیست.

ضحاک نماد یک طرز فکره، یک کیفیت وجودی. اگر داستان ضحاک رو در شاهنامه فردوسی خونده باشیم(کمی دقیقتر) متوجه میشیم که ضحاک برای تبدیل شدن به اون شاه ستمگر ماردوش روندی رو طی می کنه. یعنی از اول اونجوری نبوده. اونجوری میشه. طی پروسه ای و این پروسه به زیبائی در قالب داستان توسط فردوسی توضیح داده میشه. (تحول شخصیت ضحاک در انیمیشن داستان آخر هم به شیوه ی جالبی نشون داده شده)

ضحاک درگیر خصوصیات ایگو شده. ایگو یعنی چی؟ یعنی به زبون ساده تر هر آنچه خواستگاهش عشق نباشه. یعنی خصوصیات پایین ترین سطوح آگاهی. مثل خشم، نفرت، خودخواهی، تمام خصوصیاتی که انسان رو از انسان عاشق دور و به انسان متجاوز نزدیک می کنه. صداهائی که در ذهن ضحاک بهش دستور میدن و بر اون حاکم هستن و ضحاک توانائی کنترل اونها رو نداره. در واقع اونا ضحاک را کنترل میکنن (صداهای نفسش) و این موضوع به یکباره بوجود نیومده. یعنی خشم ناآگاهانه، شهوت بدون کنترل، حسادت، جاه طلبی افسار گسیخته، قدرت طلبی و ... ذره ذره از حالت تعادل خارج شده و شهریاری بر خودش رو از ضحاک گرفته و اون رو تبدیل به انسانی بی اختیار در برابر خودش کرده و یه جورائی مسخ شده یا به زبان اسطوره ای تبدیل شده به هیولائی انسان نما که رحم و مروت نداره. در داستان شاهنامه این تحولات درونی به شکل دو اژدها که از مغز جوانان تغذیه می کنن بر روی شانه هاش ظاهر شدن. (چون معمولا نوزائی و متفاوت فکر کردن از ذهن های جوان و پویا انتظار می ره، درسته؟)  (خوراک مغز هم نمادی از تمامیت خواهی، نماد تاکید بر تحجر و عقب ماندگی و ماندن در روش های گذشته و صرفا پیروی از افکار فرد تمامیت خواه یا همون توتالیترین).

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه


ایرانشهر

به نام او
...که تخم سخن را پراگنده‌ایم.
در این وبلاگ در باب تحلیل بعضی مسائل خاص D: صحبت میشه و سعی هم می کنیم متعصب نباشیم. تازه کتابم معرفی می کنیم.
لطفا روی تیتر هر مطلب بزن تا کامل باز بشه.
عشق الهی جاریست.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دسته‌بندی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
بایگانی