۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آگاهی» ثبت شده است

همه چیز در جهان آگاهی و انرژی است

همه چیز در جهان آگاهی و انرژی است

همه چیز در جهان آگاهی و انرژی است. انرژی است ازاین جهت که کیفیتی از وجود مادی دارد و آگاهی است از اینجهت که آگاه و شعورمند است. به این معنا که زندگی و حرکت رو به تکامل آن، حرکتی تصادفی و بی شعور نیست. بلکه حرکتی برخواسته از آگاهی است. به  عنوان مثال، بذر یک درخت سیب پس از کاشته شدن اینطور نیست که به صورت شانسی یکبار بر روی زمین به صورت افقی رشد کند و یک بار بچرخد و در زمین فرو برود و یکبار مارپیچ و سردرگم در هوا بچرخد و بعد ناگهان به سمت شرق برود! درخت در هسته خود می داند که چگونه رشد کند و چه مسیری را برای تکامل برود. این را می توان غریزه ، شعور یا آگاهی در سطح درخت نامید.

اما آگاهی چیست؟ منظور از آگاهی (شعور) یا به زبان ادیان روح، کیفیتی از انرژی نیست که بشود آن را دارای فرم، اندازه، وزن، بعد یا مشمول مکان و زمان دانست. آگاهی از از جنس انرژی نیست و از این جهت در زبان علوم تجربی نمی توان آن را فهمید. چون علوم تجربی فقط به آنچه در زیر میکروسکوپ و سایر وسایل سنجش انرژی آورده شود، ارزش وجودی می دهد.

آگاهی که حتی همین نام هم در واقع آن را محدود می کند، کیفیتی از وجود است که فاقد تمامی صفات ماده و محدود کننده است. این کیفیت از طریق ذهن بطور کامل قابل درک نیست و صرفا می شود از طریق نشانه ها و مثال های به آن اشاره ای کرد:

یک حباب را در نظر بگیرید. قالبی از انرژی (صابون) که دور هوا را گرفته است (البته هوا هم خود انرژیست اما در این مثال آن را هیچی تصور میکنیم). اگر این حباب بترکد هوای درون آن چه می شود؟!

در واقع هوای درون حباب با هوای کل اتاق یا به طور دقیقتر با هوای تمام هستی یکی میشود و دیگر قابل تشخیص نیست. به زبان دیگر کل میشود. مفهوم کل بودن و کل شدن در کلام عرفا به این موضوع اشاره دارد. این همان حالتی از درک و شناخت خود است که شخصی مثل مولانا وقتی به آن می رسد بی خود شده و رقصان می خواند:

سالها پرسیدم از خود کیستم/آتشم شوقم شرارم چیستم

دیدمش امروز و دانستم همی/ او به جز من، من به جز او نیستم

به این مثال توجه کنید:

دریای تشکیل شده از مجموع قطرات است. اما در عین حال دریا وجودی غیر از قطرات است. این را وحدت در کثرت و کثرت در وحدت می نامند.

قطره، در حد قطره بودنش تمام خصوصیات دریا را داراست. قطره در آغوش دریاست و جدا از آن نیست.

آنچه موجب توهم جدائی و به طبع آن ترس می شود. خود پنداری انسان با کالبد ذهن است. 

و فرایند خودشناسی عبور انسان از این هویت توهمی و غیر واقعی و همانا رسیدن انسان به هویت اصیل خود در مقام قطره یا پاره ای از نور یا شناخت تجربی خود در مقام آگاهی محض و روح است که پایان ترس ها و توهمات است.

عشق الهی جاریست.

دریافت تصویر

۰ ۰ ۰ دیدگاه

روشن کردن شمع خود

روشن کردن شمع خود

برای درک بهتر این نوشتار پیشنهاد می شود از اینجا شروع کنید.

دانداپانی راهب کارآفرین از قول مربیش مثالی را تعریف می کند. او می گوید یک دستمال کاغذی را در نظر بگیرید. در وسط آن خودتان (من) و در هر گوشه آن اسم خانواده، شغل، دوستان و مثلا کشورتان را بنویسید.

حالا را دستمال را روی میز گذاشته و از نقطه وسط جائی که خودتان(من) را نوشته اید دستمال را گرفته و از میز بلند کنید. می بینید که همزمان با بلند کردن نفطه وسط، چهار گوشه دستمال یعنی خانواده، دوستان، شغل و کشورتان هم بالا می آید. او سعی دارد با این مثال ساده این مفهوم را به شنونده برساندکه تنها راه رشد اطرافیان، محیط پیرامون و جامعه، رشد خود است.

این مثال به زیبائی و سادگی مفهوم رشد کوآنتومی را توضیح می دهد. با توجه به نوشتار قبلی ما فهمیدیم که کوچک ترین واحد تشکیل دهنده هر پدیده از انرژی با هر کیفیت و کمیتی (اشیاء، گیاهان، انسان، صوت، هوا) واحدی است که دانشمندان نامش را کوآنتوم گذاشته اند و با استفاده از عینک کوآنتومی توانستیم همه چیز را به شکل نقطه و خط هائی متصل به هم یا همان نقاط ریز کوانتومی ببینیم. 

در ادامه متوجه شدیم که که هر حرکت فرکانسی/کوانتومی رو سایر نقاط تاثیر می گذارد و حالت آن ها را تغییر می دهد. حتی افکار و احساسات ما به عنوان کیفیتی از فرکانس و انرژی رو سایر کیفیت های فرکانسی(انرژی) موثر است و بافت کوانتومی همه چیز به دلیل این تاثیرات، مدام در حال تغییر و دگرگونیست. 

طبق این نظریه تنها راه حل صحیح بالا بردن رشد آگاهی یک پدیده فکری/احساسی (فرهنگ، شعور، طرز فکر)(چهار گوشه دستمال) رشد و ارتقاء سطح آگاهی و فرکانسی خود به عنوان مرکز دستمال روی میز است. ما با کار بر روی سطح آگاهی خود و رشد دادن آن بر سطوح فرکانسی/کوآنتومی خود تاثیر گذاشته و به دنبال آن بر محیط کوآنتومی پیرامون خود تاثیر می گذاریم و آن را رشد می دهیم.

این روش شاید بهترین، طبیعی ترین و سالمترین روش برای افزایش سطح آگاهی ما در مقام یک جامعه و به دنبال آن کل بشر است. 

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

خشم کور است

خشم کور است

خشم می تواند از جای حق برخیزد، اما قطعا به جای حق هدایت نمی کند. چون خشم کور است.

فرض کنید الف یک استقلالی متعصب است و ب یک پرسپولیسی متعصب. با اینکه الف رنگ آبی دارد و طرفدار استقلال است و ب رنگ قرمز دارد و طرفدار پرسپولیس، اما هر دو در یک چیز مشترکند. هر دو متعصبند. حالا اگر فرض کنیم که آبی قوای حاکم باشه و با تعصبش قرمز را عاصی کرده باشد، وقتی قرمز جایش در حاکمیت را با آبی عوض کند او هم نسبت به اعتقادات خودش متعصب خواهد بود و در این زمینه آبی را عاصی خواهد کرد و این چرخه تکرار خواهد شد.

حالا شما به جای تعصب می تواند از صفات دیگر استفاده کنید. مثلا ناآگاه یا فلان چیز زده. اگر مثلا قرمز غرب زده باشد و آبی عرب زده. هر دو در زده بودن مشترکند! تفاوت در رنگ و بو اهمیتی ندارد. زده بودن یا بر طریق تعادل نبودن مشکل کار است. و این چرخه ناآگاهی ادامه خواهد داشت.

عشق الهی جاریست.

دریافت تصویر

۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست- انقلاب حقیقی -قسمت آخر

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست- انقلاب حقیقی -قسمت آخر

اگر هفت اقلیم به شاهی تو راست...انقلاب حقیقی

تصمیم گرفتم قسمت آخر رو به زبان خودمونی تر بنویسم. کل حرف اینه که تا وقتی ما نتونیم به ایگو یا همون من کاذب (ذهنمون، عواطفمون،خشم و کینه و شهوت و قدرت طلبی و ...) مسلط بشیم (نه اینکه سرکوبشون کنیم)، اگه شاه هفت اقلیم خودمون (اقلیم ذهن، اقلیم احساس و ...) نباشیم، نمی تونیم تغییر بزرگ و حساب شده ای در جامعمون ایجاد کنیم.

چرا؟ چون وقتی نفر قبلی رو از تخت بکشیم پایین و خودمون جاش بشینیم. ما هم در جایگاه قدرت میشیم یک لیچ کینگ* یک تایرنت** دیگه. فقط ظاهرمون عوض شده (چه ظاهر فیزیکی و چه ظاهر عقیدتی) یعنی شاید مثلا قبلی کافر باشه و ما مسلمون، یا قبلی معتقد باشه ما غیر معتقد یا متوسط المعتقد :) یا مثلا قبلی این ایسمی باشه ما آن گرا یا هر چیز دیگه. ولی وقتی ما هم به قدرت برسیم چون اسیر خصوصیات افسار گسیخته نفسیم، دوباره ما هم میشیم ظالم. ما هم منیت های درونی خودمون هدایتگر اندیشمون میشه و بدتر از اون تصمیم می گیریم به زور ارزشهای مَد نظر خودمون رو به همه غالب کنیم. ما هم میشیم تمامیت خواه و چرخه تکرار میشه.

گرفتی منظورمه؟ پس اول باید ضحاک درون رو به بند کشید و فریدون رو بر تخت پادشاهی درون نشوند. تا در بیرون هم جلوه پیدا کنه. ریشه همه چیز در درون انسانه. موضوع سطح آگاهی هستش. تا وقتی سطح آگاهی انسان در سطح انسان عصبانیست، این تغییرات بیشتر تغییر فرمه، نه تغییر واقعی.

انقلاب حقیقی، انقلابی درونیست. رشد در سطح آگاهی. باید از خودمون شروع کنیم. (تازه لازم هم نیست خیلی انقلابی باشه. رشد میتونه روند طبیعی و پیوسته خودش رو داشته باشه + اشتیاق) 

عشق الهی جاریست.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت دوم

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست- قسمت دوم

قسمت قبلی اینجاست.

اگر هفت اقلیم به شاهی تراست...

دوستم طرفدار ب یونایتد بود. من اما الف سیتی رو دوست داشتم. یک بار بهش گفتم: "داداش اون حرکت دروازه بان ب یونایتد اشتباه بود.به نظر من نباید اون کار رو می کرد. کارش غیر حرفه ای بود." یادمه جوابی که دوستم داد بی ربط بود. انگار داشت ناخودآگاه از چیزی فرار می کرد! براش توضیح دادم اینی که میگی اشتباهه. با استدلال و متاسفانه کمی چاشنی تحقیر (یعنی ترکیب استدلال و کلام محکم و کمی احمق جلوه دادن طرف مقابل!!) صحبتم که تموم شد یادمه کم آورده بود و به خاطر نوعه حرف زدنم عصبانی شده بود. عکس العملش طوری بود که بعد از حدود 17 سال هنوز یادم مونده. دوستم با لحنی عصبانی گفت: الف زاده چی؟!( اسم دروازه بان تیم الف سیتی، الف زاده بود.) اون که خیلی بد تره." 

تعجب کردم. اخمام رفت توی هم. با خودم گفتم چه ربطی داشت.من داشتم ایرادی رو خیلی منطقی از یک نفر می گرفتم. ایرادم هم درست بود. برام قابل پذیرش نبود که اشتباه یک نفر رو میشه با اشتباه یک نفر دیگر در جناح به اصطلاح مقابل (اگر همچین چیزی واقعا وجود داشته باشه) توجیه کرد! انگار اگر این بده، خب اون که بدتره! انگار با انتقاد کردن از حرکت اشتباه دروازه بان تیم مورد علاقه دوستم، به خودش حمله کرده بودم. واقعا عصبانی شد. این شد که منم عصبانی شدم و به نظر خودم هم حق داشتم. چون به نظرم بازخورد دوستم، هم غیر منطقی بود و هم تهاجمی... . 

خیلی از تحلیل های ما اینجوریه. وقتی به طرز فکر، نگاه، ایده ، آدمی که دوسش داریم یا اعتقادی که مانیفستش می کنیم انتقادی وارد میشه ، انگار داره به خودمون حمله میشه! و ما هم شروع می کنیم با انواع روش هایی که بلدیم با عامل تهاجم مقابله می کنیم!

دو بعدی میبینیم. اگر استقلالی نیستی پس پرسپولسی هستی. نمیشه یک چیزی وسط این دوتا باشی. اصلا حالت های دیگه ای خارج از اونچه الان تو چهارچوب ذهنیمون برامون تعریف شده، وجود نداره. یعنی اصلا احتمال وجود ترکیب یا توازن های منطقی دیگه ای رو نمیدیم!! مثلا اگر نماز می خونی پس مسلمونی. چون این یک رفتار مسلمونیه. و اگر مسلمونی پس ... . 

عجیب نیست؟!

اینجوری اسیر برنامه ریزی های ذهنی باشیم؟! برنامه ریزی هائی که حتی خودمون نکردیم و طی نسل ها انتقال خصوصیات وراثتی و بارگزاری اطلاعات و دیتا در ذهنی جمعی ما انجام شده و داره ما رو کنترل می کنه. باعث میشه طبق یک یا چند الگوی ذهنی از پیش تعیین شده فکر کنیم و بر اساس اون نتیجه گیری و بعدم عمل کنیم! و از بقیه هم بخوایم با همین الگو و نتیجه گیری که به عنوان بهترین پذیرفتیم عمل کنند؟!

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه


ایرانشهر

به نام او
...که تخم سخن را پراگنده‌ایم.
در این وبلاگ در باب تحلیل بعضی مسائل خاص D: صحبت میشه و سعی هم می کنیم متعصب نباشیم. تازه کتابم معرفی می کنیم.
لطفا روی تیتر هر مطلب بزن تا کامل باز بشه.
عشق الهی جاریست.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
دسته‌بندی
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
بایگانی